loading...
شیــمـی سـلــامـــی/ شیمی دبیرستان
آخرین ارسال های انجمن
danyallabbasi بازدید : 462 چهارشنبه 06 آذر 1392 نظرات (0)

قضیه فلسفه شیمی

نام دانیال عباسی

کلاس05

دبیرستان شهید نصیری

چرا فلسفه شیمی از میان برود؟ 


 
   
متأسفانه فلسفه ی شیمی را در بیشتر نوشته های معاصر فلسفه ی علم نادیده گرفته اند. این مقاله ادعا می کند که این غفلت مایه ی تأسف است و می توان از عطف توجه فلسفی بیشتر به مجموعه ی مباحثی که فلسفه ی شیمی تعریف می کند نکات بسیار آموخت. [در این مقاله] نقش احتمالی این حوزه در مباحث فعلی از قبیل تقلیل، قوانین، تبیین و فراآیی بررسی می شود، زیرا می توان بینشی را که حاصل چنین پژوهشی است در فلسفه ی ذهن و فلسفه ی علوم اجتماعی به کار برد. بخش نخست مقاله را می خوانیم.


 

مقدمه

 

 

حتی مروری گذرا بر نوشته های معاصر در حوزه ی فلسفه ی علم، نکته ی جالبی را آشکار می سازد: هر چند «فلسفه ی فیزیک» و «فلسفه ی زیست شناسی» هر یک شاخه های جداگانه ای دارند، اما یک علم بنیادی هست که از قلم افتاده است. چرا فلسفه ی شیمی وجود ندارد؟

 

 

البته نوشته های کمی در مورد مسائل فلسفی خاص در شیمی وجود دارد و گاهی حتی مقاله ای هم هست که «فلسفه ی شیمی» در عنوان آن آمده است. در واقع، اخیراً در این عرصه شاهد بوده ایم که شماره ی ویژه ای از نشریه Synthese (۱۹۸۶) (۱) به نشستی در باب این موضوع اختصاص یافته و در مورد فلسفه ی شیمی در جلسه ی دوسالانه ی اتحادیه فلسفه ی علم (۱۹۹۴) نشستی برگزار گردیده است(۲).

 

 


هر چند کیفیت نوشته هایی که تا کنون منتشر شده بسیار خوب است، اما کمیت آن هیچ تناسبی با نوشته های مربوط به فلسفه ی فیزیک و فلسفه ی زیست شناسی ندارد و آن چه تا کنون منتشر شده، اغلب فیلسوفان علم را در مورد حقانیت شیمی به مثابه ی عرصه ای که مورد بررسی فلسفی قرار گیرد متقاعد نکرده است. یعنی حتی اگر کسی ادعا کند زیررشته ی کوچکی به نام «فلسفه ی شیمی» هم در فلسفه ی علم وجود دارد، حتی کسانی که در این رشته مشغول هستند اذعان خواهند کرد که این زیررشته هنوز در مرحله ی نوزادی خود به سر می برد یا دست کم در مرحله ی «پیش پارادایمی» خود است. و شاید بدیهی تر از آن، این نکته باشد که نوشته های فلسفی در مورد وجوه مختلف شیمی بسیار پراکنده اند، به ویژه اگر این نکته را در نظر بگیریم که فیزیک، شیمی و زیست شناسی سه ارباب حاکم در قلمرو علوم طبیعی هستند. باید نتیجه گرفت که مجموعه ی موضوعاتی که طبعاً با «فلسفه ی شیمی» مربوط می سازیم دست کم به شدت نادیده گرفته شده اند.

 


اما چرا؟ آیا علت آن است که فیلسوفان هیچ سخن جالبی ندارند که در باره ی شیمی به مثابه ی یک رشته ی علمی بگویند؟ یا شاید شیمی فی نفسه و به تنهایی به مثابه ی منبع جالبی برای دغدغه های سنتی فیلسوفان علم چندان مفید نیست؟ یا شاید، به احتمال بیشتر، این پیشداوری در میان است که با توجه به رابطه ی منحصربفرد شیمی با فیزیک، هر موضوع فلسفی جالبی که ممکن است در نتیجه ی مطالعه ی شیمی بروز کند، فقط حاصل حوزه ی مورد توجه جاری و جالب تری در فلسفه ی فیزیک است(۳)؟ یعنی درست همان گونه که بسیاری معتقدند شیمی را می توان به طور کامل به فیزیک تقلیل داد، شاید معتقد باشند که فلسفه ی شیمی را هم می توان به طور کامل به فلسفه ی فیزیک تقلیل داد.

 


اما حتی اگر کسی اتفاقاً معتقد باشد که تمام نکات جالب در مورد شیمی به مثابه ی موضوعی فلسفی در سایه ی مسائل فلسفه ی فیزیک قرار گرفته اند، باز هم چنین موضعی نیاز به انگیزه دارد. یعنی، باید آدمی اطمینان بیابد که منابع مسائل فلسفی احتمالی در درون شیمی دست کم از سوی فیلسوفان فیزیک شناسایی شده اند، و سپس باید نشان دهد که می توان این منابع را به راحتی و به دلیل آن که این موضوعات قبلاً در سطحی بنیادی مورد بحث قرار گرفته اند، رها کرد. اما بررسی نوشته های معاصر در زمینه ی فلسفه ی علم به آدمی چنین اطمینانی نمی بخشد. در واقع، اصلاً نیازی به بررسی سایر حوزه های مشابه شیمی برای یافتن منابع فلسفی نیست. تا زمان ظهور فلسفه ی زیست شناسی که تقریباً در همین اواخر بود، فلسفه ی علم خود تحت حاکمیت فلسفه ی فیزیک قرار داشت و به نظر می رسد این فلسفه را نیز مسائل مکانیک کوانتومی، نسبیت و جا-گاه آکنده باشد (
Hull ۱۹۷۹, Cartwright ۱۹۷۹).

 

 

اما با توجه به جایگاه منحصر بفرد شیمی بین فیزیک و زیست شناسی در سلسله مراتب سنتی علوم طبیعی، آیا منطقی نیست که فرض کنیم شیمی ممکن است مجموعه ی موضوعاتی را مطرح سازد که شایسته ی توجه فلسفی بیشتری باشند؟ در واقع، می توان گفت که شیمی سنتاً علمی بوده است و هنوز هم هست که با ماهیت عناصر و ماده سر و کار دارد که پرسش های فلسفی سنتی هستند. این نکته که مطالعه ی ماده در قرن بیستم از دست شیمیدانان بیرون آمد و در اختیار فیزیکدانان نظری قرار گرفت، نباید ما را زیاد گمراه کند. غلتیدن به چنین دامی به طور مضاعف خطا است، زیرا، اول، فیزیک هنگامی که به بررسی ساختار کِهین ماده می پردازد، جایگاه شیمی را غصب کرده است و دوم به آن دلیل که این امر مصادره به مطلوبِ موضوعِ تقلیل شیمی است که ما ادعا می کنیم یکی از حوزه های اصلی است که توجه فلسفی به شیمی باید به سوی آن هدایت شود. و حتی اگر کسی متقاعد شده باشد که شیمی در نهایت به فیزیک تقلیل پذیر است، باز هم خود شیمی از میان نمی رود. پس چرا فلسفه ی شیمی از میان برود؟

 

 

در این مقاله ادعا خواهیم کرد که فلسفه ی شیمی به جای خود حوزه ی مطالعاتی مهمی در درون فلسفه ی علم است، و بر آن هستیم که برخی از موضوعات مهم شیمی را که، به اعتقاد ما، شایسته توجه فلسفی بیشتری هستند، شناسایی کنیم. به علاوه، ادعا خواهیم کرد که بینش هایی که با مطالعه ی فلسفه ی شیمی کسب می گردد ممکن است برای بحث های سنتی تر در درون فلسفه ی علوم خاص مفید باشند. در پایان مقاله، کتاب شناسی جامعی در زمینه ی آثاری که تا کنون منتشر شده اند و می توان آن ها را تحت نام «فلسفه ی شیمی» قرار داد ارائه خواهیم کرد، به امید آن که بحث فلسفی با آگاهی از آن چه تا کنون انجام شده، پیشتر برده شود.

 


تقلیل گرایی

 


شاید به دلیل رابطه ی وجودشناختی منحصر بفردی که میان شیمی و فیزیک وجود دارد، موضوع تقلیل گرایی مناسب ترین جا برای شروع تحلیل ما باشد. در واقع، به دلیل نزدیکی این رابطه است که بسیاری از فیلسوفان علم فرض می کنند که تقلیل شیمی به فیزیک هم ساده و هم گریزناپذیر است. اما آیا شیمی چنین نمونه ی پارادایم گونه ای برای تقلیل گرایی است؟ و اگر چنین است، چرا بسیاری از شیمیدانان (و حتی فیزیکدانان) از این که مسائل شیمی را تحت الشعاع مسائل فیزیک قرار دهند، اکراه دارند؟ یا آیا رابطه ی شیمی و فیزیک موردی را مشخص می سازد که در آن به رغم وابستگی وجودشناختی، ما مایل هستیم که استقلال معرفت شناختی و تبیینی موضوع اصلی خود را حفظ کنیم؟

 

 

البته در این جا باید بحث را با بیان مراد خود از اصطلاح مبهم «تقلیل» و مسائلی که به اعتقاد ما با آن روبرو است، آغاز کنیم(۴). نخست، در وهله ی اول ما نگران وابستگی وجودشناختی شیمی به فیزیک نیستیم. همان گونه که گفته شد، ما معتقدیم که وابستگی وجودشناختی شیمی به فیزیک نکته ای است که تقریباً از قبل معلوم است. اما، توجه ما به تقلیل معرفت شناختی شیمی به فیزیک و به این سؤال است که آیا توصیف فعلی از شیمی را می توان به بنیادی ترین توصیف جاری ما از فیزیک، یعنی مکانیک کوانتومی و پیامدهای تبیینی آن تقلیل داد(۵).

 

 

بحث در مورد تقلیل در فلسفه ی علم تاریخی بلند و داستانی دارد و بحث در مورد کفایت تبیین های مختلف آن هنوز ادامه دارد(۶). دیدگاه کلاسیک و هنوز وسیعاً پذیرفته شده در مورد تقلیل گرایی را ارنست نیگل (Ernest Nagel) در کتاب خود «ساختار علم»(۷) ارائه کرده است. تقلیل نیگلی عبارت است از اصل موضوعی سازی هر دو نظریه ی مورد بحث و بررسی این نکته که آیا روابط صوری معینی میان روایت های اصل موضوعی شده ی این نظریه  ها وجود دارد. نخست، روشن نیست که قوانین شیمی را، اگر واقعاً وجود داشته باشند (موضوعی که باید بعداً مورد بحث قرار گیرد)، بتوان اصل موضوعی کرد. دوم، حتی در مواردی که اصل موضوعی سازی دو نظریه ی مورد بحث انجام شده باشد، معلوم نیست که شرط صوری برای تقلیل موفق اصلاً برآورده شده باشد. به عبارت دیگر، معلوم نیست که اصلاً تقلیلی نیگلی در کار باشد. اما این نکات برخی از فیلسوفان را از دادن این حکم که شیمی به فیزیک تقلیل می یابد باز نداشته است (Kemeney and Oppenheim ۱۹۵۶).

 

 

علاوه بر تبیین نیگل، در نوشته های فلسفی اصطلاح تقلیل را به روش های متعدد دیگری هم مورد بحث قرار داده اند.

 

 

در این جا به جای تکرار این بحث ها در مورد این که مراد از تقلیل چیست، اکنون می خواهیم توجه خود را بر شکلی از تقلیل متمرکز سازیم که قبلاً از سوی یکی از ما مورد بحث قرار گرفته است (Sceri ۱۹۹۴). ما ادعا می کنیم که شاید این یکی از طرقی باشد که در آن اندیشیدن به شیمی ممکن است به روشن ساختن موضوعات فلسفه ی علم کمک کند و از این پس بر روی رویکردی طبیعت گرایانه تر به تقلیل متمرکز می شویم که می توان آن را تقلیل کمی نامید.

 


اما شیمیدان ممکن است در مورد تقلیل شیمی چه بگوید؟

 

 

اگر کسی از شیمیدانی معاصر می پرسید آیا شیمی را می توان به فیزیک تقلیل داد، احتمالاً او را به نزد یکی از همکاران خود در بخش شیمی کوانتومی محاسباتی راهنمایی می کرد، زیرا اینان متخصصانی هستند که با چنین مباحثی سر و کار دارند. بررسی گذرای این شاخه از شیمی نظری آن را چونان تلاشی برای محاسبه ی ویژگی های اتم ها و مولکول ها (از جمله واکنش پذیری آن ها) بر اساس اصول نخستین نشان می دهد. این کار از طریق معادله ی شرودینگر انجام می شود که می توان آن را یابوی بارکش مکانیک کوانتومی کاربردی توصیف کرد. باید گفت که در حوزه ی شیمی نظری و شیمی فیزیک، شاخه های متعدد دیگری هم وجود دارد که آن ها نیز، به بیان کلی، در زمره ی تلاش های صورت گرفته برای تقلیل شیمی قرار می گیرند. این حوزه های دیگر شامل محاسبات موسوم به محاسبات نیمه تجربی می شوند که در آن ها داده های تجربی معینی «با دست خورانده می شوند». در چنین مواردی فیلسوف بلافاصله (و کاملاً موجه) ایراد می گیرد که چنین رویکردی، حتی اگر موفق باشد، تقلیل واقعی نیست، زیرا شخص نه تنها نظریه ی تقلیل دهنده ی مکانیک کوانتومی که برخی از اجزاء نظریه ای را هم که باید تقلیل یابد یعنی داده های شیمی را به کار برده است.


 

برای آن که تا حد مقدور بی طرف باشیم و به منظور آن که به تقلیل مفروض شیمی بیشترین شانس موفقیت را بدهیم، باید تحقیق در حوزه ی محاسبات اولیه را مد نظر قرار دهیم که در آن امکان ورود هیچ داده ی تجربی از هر نوع که باشد در محاسبات وجود ندارد(۸). در این جا هدف محاسبه ی انرژی مولکول، زاویه ی پیوند، گشتاور دو قطبی، یا سرعت واکنش بر اساس اصول نخستین مکانیک کوانتومی است(۹). این کار در شیمی معاصر چگونه انجام می شود؟

 

 

ما معتقدیم حتی با توجه به این دیدگاه افراطی نسبت به تقلیل شیمی، وضعیت تقلیل ناقص است. به یک معنا به محض آن که در نظر بگیریم که کاربرد معادله ی شرودینگر حتی در مورد سیستمی به سادگی هلیوم، ما را مستقیماً بر دروازه ی مسئله ی چند جسمی قرار می دهد، شکست این تقلیل به سادگی محقق می شود. جواب های مسئله ی چند جسمی، همان گونه که در فیزیک مشهور است، لزوماً تقریبی هستند. به علاوه، واقعیت غم انگیز برای شیمی آن است که فقط معادله ی شرودینگر برای هیدروژن دارای جوابی دقیق است. این سیستم برای «شیمیدانان» واقعی که توجه شان به بیش از صد عنصر دیگر در جدول تناوبی است، چندان جالب توجه نیست. و حتی اگر کسی بخواهد توجه خود را به عنصر هیدروژن محدود سازد، شیمیدانان بیشتر به هیدروژن دو اتمی (H۲) توجه دارند و نه به هیدروژن به شدت واکنشگر که تنها سیستمی است که در مکانیک کوانتومی به راستی فهمیده شده است.

 

 

با این همه، اجتناب ناپذیری تقریب در شیمی به کنار، باز هم ممکن است بخواهیم تحقیق کنیم که تقریب ها واقعاً چقدر خوب هستند. به این پرسش باید با دقت نزدیک شد و ما پیشنهاد می کنیم که در مورد ادعاهایی که فعالان این حوزه مطرح می سازند، نگرشی انتقادی اتخاذ شود. منبع آزادی عمل شیمیدان کوانتومی محاسباتی در وجه تکنیکی خاصی نهفته است که در بنیان قسمت اعظم کار محاسباتی او قرار دارد. تقریب های به کار رفته در شیمی کوانتومی محاسباتی شامل بسط توابع موج به صورت سری های نامتناهی جملات می شوند که به شدت مشابه بسط فوریه است که تابع مختلط را به صورت دنباله ای نامتناهی از جملات جداگانه نمایش می دهد. نکته ی ساده ی موضوع آن است که می توان تابع مختلط را اساساً با هر درجه ای از دقت مدل سازی کرد، به شرط آن که آماده ی آن باشیم که تعداد فزاینده ای از جملات تصحیح کننده را در بسط سری وارد کنیم.  با افزودن انعطاف بیشتر به تابع موج، که همیشه می توان آن را بر مبنایی پسینی توجیه کرد، می توان به تقریب هایی بسیار بهتر به داده های تجربی مشاهده  شده رسید که سعی در محاسبه ی آن ها داریم.

 

 

یقیناً اثبات این که محاسبه ی خاصی در حالتی آزمایشی مفید است و سپس به کارگیری همین رویکرد در وضعیت تجربی ناشناخته بسیار سودمند است. اما ممکن است منتقد بر همان مبنایی که قبلاً در مورد محاسبات نیمه تجربی صحبت کردیم، این رویکرد را نیز که به «روش از آغاز مدرج» موسوم است، مورد انتقاد قرار دهد(۱۰). هردو روش شامل وارد کردن داده ها از سطح واقعیاتی که باید تقلیل یابند به نظریه ی تقلیل دهنده  است.

 

 


اقداماتی هست که می توان برای تخمین خوبی محاسبه مستقل از داده های تجربی به کار گرفت و به این ترتیب اطمینان پذیری محاسبه را بیشتر کرد، اما این روش ها بی نهایت دشوار هستند و اشاره ای به این کنترل های روشی داخلی کافی است تا بسیاری از شیمیدانان کوانتومی محاسباتی را آزرده سازد(۱۱).

 

 

اساساً این برآوردهای داخلی عبارت اند از تعیین مرزهای بالایی و پایینی درمحاسبه هر ویژگی خاصی از قبیل انرژی مولکول. مشکل از آن روی پدیدار می شود که هر چند روش وردش (variation method) که در کانون اغلب تقریب ها قرار دارد می تواند تخمینی از مرز بالایی انرژی ارائه کند، اما محاسبه ی دستگاه مند مرز پایینی در شیمی کوانتومی هنوز مسئله ای باز است(۱۲).

 

 

بنابراین، از مثال تبیین یا درست تر بگوییم محاسبه ی واقعیات شیمی بر اساس اصول نخستین درمی یابیم که بر سر راه دیدگاه تقلیل گرایانه مشکلات زیادی وجود دارد که شیمیدان محاسباتی با آن ها روبرو است. البته شیمی با عرصه ای از تبیین ها سر و کار دارد که بسیار وسیع تر از محاسبه ی ویژگی معینی مانند گشتاور دوقطبی یا زاویه ی پیوند است. اتکا به چنین مفهومی از تقلیل در شیمی یقیناً عبارت است از اتخاذ موضعی نسبتاً مضیق در مورد آن چه تقلیل معرفت شناختی را تشکیل می دهد. باز هم، دشواری هایی از نوعی که در بالا ذکر شد، ضعف رویکرد تبیینی را که بر سهولت فهم پدیده های شیمی و تبیین آن ها با مفاهیم نظری استخراج شده از فیزیک اغراق می کند، آشکار می سازد.

 

 

ما نتیجه گرفته ایم که در تقلیل کمی، آشکارترین تلاش برای تقلیل در شیمی، توفیقی حاصل نشده است. اما در عین حال یادآوری می کنیم که ممکن است سرانجام بر شکست فعلی در یافتن هم زمان مرزهای پایینی و بالایی برای محاسبات نخستین، فائق آیند. اگر این مسئله اصلاً حل می شد سخن گفتن از تقلیل ویژگی های کمی که در شیمی مهم هستند مانند انرژی مولکول ها و زاویه های پیوند ممکن بود. با این همه تقلیل کامل دسترس ناپذیر می ماند زیرا، همان گونه که در بالا اشاره شد، معادله ی شرودینگر فقط در مورد اتم هیدروژن دارای جواب دقیق است(۱۳).

 

 

 

اما ما می خواهیم میان شکل فوق از تقلیل کمی(۱۴) شیمی و هر آن چه که می توان آن را «تقلیل مفهومی» نامید تمایز قائل شویم(۱۵). چنین تمایزی قبلاً در فلسفه ی شیمی، هر چند تا حدودی با ابهام از سوی هانس پریماس (Hans Primas)، نویسنده ی تنها کتاب درباره ی تقلیل شیمی، منظور شده است:

 

 

 

«محاسبات بسیاری به شدت پیچیده بوده اند و از سوی برخی از برجسته ترین محققان در این حوزه طراحی شده اند تا بیشترین بینش از نظریه ی کوانتومی حاصل آید. برای مولکول های ساده، توافق زیادی میان داده های محاسبه شده و اندازه گیری شده حاصل آمده است. با این همه، مفهوم پیوند شیمیایی را نمی توان در جایی در این محاسبات یافت. ما می توانیم انرژی های پیوند را محاسبه کنیم بدون آن که حتی بدانیم پیوند چیست» (Primas ۱۹۸۳).

 

 

 

 

این تقلیل مفهومی است که برای بقیه ی این مقاله اهمیت بیشتری دارد. مراد ما از تقلیل مفهومی تلاش هایی است که برای تقلیل مفاهیم شیمیایی مانند ترکیب، پیوند و ساختار مولکولی به عمل می آید(۱۶). در این موارد، متعهد نیستیم که به دلیل وضعیت فعلی علم، رویکردی مخالفت آمیز اتخاذ کنیم. اما ادعای ما آن است که این شکل از تقلیل به دلیل ماهیت خود این مفاهیم، حتی در اصول ممکن نیست. یعنی، مفاهیم ترکیب، پیوند، و ساختار مولکولی را نمی توان جز در سطح شیمیایی بیان کرد.

 

 

 

مثلاٌ ماریو بانژ (Mario Bunge) اشاره کرده است که مفهوم ترکیب شیمیایی را نمی توان به فیزیک تقلیل داد. بانژ می نویسد:

 

 

 

«در نگاه نخست، فیزیک محتوی شیمی است، زیرا به نظر می رسد سیستم های شیمیایی رده ی خاصی از سیستم های فیزیکی باشند. اما این احساس غلط است، زیرا آن چه در سیستم های شیمیایی فیزیکی است، اجزاء سیستم است و نه خود سیستم که علاوه بر ویژگی های فیزیکی دارای ویژگی های پدیدارشونده (هر چند تبیین پذیر) است» (Bunge ۱۹۸۲).

 

 

 

 

بانژ مثالی از ویژگی پدیدارشونده ای یک ماده ی مرکب ارائه می کند که در طول زمان به طور قانونمند تغییر می کند. اجزاء اتمی و مولکولی این ویژگیِ ماده ی مرکب را نشان نمی دهند. پریماس، همان گونه که قبلاً نقل شد، می گوید که ما می توانیم ویژگی های مولکولی معینی را محاسبه کنیم، اما نمی توانیم در عبارات ریاضی به چیزی اشاره کنیم که که بتوان آن را با پیوند یکی دانست. به نظر می رسد که مفهوم پیوند شیمیایی در فرآیند تقلیل از دست می رود (Primas ۱۹۸۳).

 

 

 

 

مثال دیگری بیاوریم، وولی (Woolley) با گفتن این که در صورت بندی کوانتوم مکانیکی محض که در مورد سیستم شیمیایی به کار گرفته شده است ساختار شیمیایی را نمی توان پیدا کرد، توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرده است. او می گوید ساختار با استفاده از تقریب بورن-اپنهایمر (Born-Oppenheimer approximation) تحمیل می شود (Woolley ۱۹۷۸). می توان محاسبات را بدون توسل به تقریب بورن-اپنهایمر انجام داد و نه تنها در برخی موارد مانند آزمایش های باریکه ی مولکولی جواب هایی به دست می آوریم، بلکه می توانیم با حذف کامل تقریب بورن-اپنهایمر محاسبات دقیق تری هم انجام دهیم. به نظر وولی، مفهوم ساختار مولکولی در سطح کوانتوم مکانیکی وجود ندارد(۱۷).

 

 

 

 

در هر یک از موارد ذکر شده و مثال های دیگر ما با مفاهیمی شیمیایی روبرو می شویم که به نظر می رسد تقلیل ناپذیر باشند. بنابراین، حتی در جایی که ممکن است روابط شیمیایی در بنیان خود به روابط فیزیکی وابسته باشند، به نظر می رسد که رد تبیینهای تقلیلی در برخی موارد که مفاهیمی که به کار می گیریم و حتی خود مبیَن (explanandum) در عبارات نظری علم اولیه ی از میان می روند، کاملاً بجا است. یعنی، می توان به وابستگی وجودشناختی واقعیات شیمیایی به واقعیات فیزیکی اذعان کرد و با این همه، از تقلیل معرفت شناختی شیمی به فیزیک اجتناب کرد.

 

 

 

تبیین

 

 

به نظر می رسد حوزه ی توجه بالقوه ی دیگر در فلسفه ی شیمی که رابطه ی نزدیکی با مسائل تقلیل گرایی دارد، بررسی ماهیت تبیین های شیمیایی باشد. تبیین ها در شیمی معاصر از چه چیزی تشکیل شده اند؟ آیا از مفاهیم فیزیک «مستقل» هستند؟ به چه طریق؟

 

 

 

در نگاه نخست، ممکن است تصور شود که رابطه ی وجودشناختی نزدیک میان شیمی و فیزیک به ناگزیر تبیین شیمیایی را به سوی تقلیل گرایی متمایل می سازد. یعنی، حتی اگر اذعان کنیم که قواعد شیمیایی در روابط فیزیکی مجسم گردیده اند، شاید باز هم توصیف و تبیین آن ها در سطح تحقیق شیمیایی (ثانویه) مفیدتر باشد.

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
داریوش سلامی ..................................................................................... کارشناسی ارشد شیمی فیزیک................................................................... دبیرشیمی ناحیه1رشت .......................................................................... .shimisalami@yahoo.com ................................................................ شیمی یکی از مهمترین علوم پایه است که نقش کلیدی در زندگی بشر امروزی دارد و هر جنبه از زندگی ما ارتباط نزدیکی با این علم دارد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به سایت نمره بدهید.
    پیوندهای روزانه
    صفحات جداگانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1015
  • کل نظرات : 183
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 461
  • آی پی امروز : 85
  • آی پی دیروز : 121
  • بازدید امروز : 112
  • باردید دیروز : 658
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 3,704
  • بازدید ماه : 3,704
  • بازدید سال : 71,424
  • بازدید کلی : 1,564,052
  • کدهای اختصاصی